گلچین زیباترین شعر در مورد تریاک
شعر در مورد تریاک
شعر در مورد تریاک ،شعر طنز در مورد تریاک،شعر درباره تریاک،شعری در مورد تریاک،شعر طنز درباره تریاک،شعر درباره تریاک،شعری درباره تریاک،شعر درباره ی تریاک،شعر ایرج میرزا درباره تریاک،شعر تریاک،شعر تریاک ایرج میرزا،شعر تریاک نصرت رحمانی،شعر تریاکی،شعر تریاک فروش،شعر تریاک فروش نگام کرد،شعر تریاک نصرت،شعر تریاک از ایرج میرزا،شعر تریاک ایرج میرزا،شعر تریاک،شعر تریاکیان ایرج میرزا،شعر تریاکی،شعر طنز تریاکی،شعر برای تریاکی،شعر تریاک فروش صدام کرد،متن شعر تریاک فروش،شعر ایرج میرزا در مورد تریاک،شعر درباره تریاک،شعر منم تریاک
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد تریاک برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
شبی بر من وحی آمد که وافور
بهشت از آن توست ای زاده ی نور
شعر در مورد تریاک
منم تریاک هم درمان هم درد
دوای درد معتادان ولگرد
شعر طنز در مورد تریاک
نشئگی بوی شقایق می دهد
بوی معتادان عاشق می دهد
شعر درباره تریاک
ای رفقا ، من که می بینید خوشم
تریا کی ام ، روزی دو بس می کشم
شعری در مورد تریاک
کـنـیاک بود بسیار تریـاک بود بی مر
هرکس به نشوه یی تاخت با نشوه کار خود ساخت
شعر طنز درباره تریاک
هر انچه خواهی از حق گو که اریم
که اینجا شیره های ناب داریم
شعر درباره تریاک
چنان من نعشه می سازم خماران
تمام سینه ها را دود باران
شعری درباره تریاک
چون به من این نشئگی آموختند
بعد از آن دیگر تَلَم نفروختند
شعر درباره ی تریاک
ز تریاکی که گفتیم و شنیدی
به ناپلئون اگر حَبَّی رسیدی
شعر ایرج میرزا درباره تریاک
من هم زدم به وافور از حد خود فزونتر
تریاک مفت دیدم هی بستم و کشیدم
شعر تریاک
هر خماری دیده ام تَل داده ام
جان خود را پای منقل داده ام
شعر تریاک ایرج میرزا
چونـانـکه صبح ماندم در مسـتراح مضطر
تریـاکیـان الـدنـگ سازند سنده را سنگ
شعر تریاک نصرت رحمانی
من خمارم، وایِ من! ساقی کجا است؟
تَل فروش عالم باقی کجا است؟
شعر تریاکی
چیزی نیامد جز پشکل محجر
الحق که ریـدن ما تریـاکـیـان بد بخت
شعر تریاک فروش
نشئگان در گوشه ای لم داده اند
تل فروشان وای شان، کم داده اند
شعر تریاک فروش نگام کرد
چند وقتی هست من تَل می کشم
جان خود را پای منقل می کشم
شعر تریاک نصرت
جان معتادی ز تَل گُر می گرفت
تا زغالی را به انبر می گرفت
شعر تریاک از ایرج میرزا
نشئگی در جسم و جانش مانده بود
گرچه ساقی “لَن تَرانی” خوانده بود
شعر تریاک ایرج میرزا
تل فروشی کار مردان خدا است
تل فروش از خیل معتادان جدا است
شعر تریاک
جسم ما از شیره بر افلاک بود
دین ما پیغمبرش تریاک بود
شعر تریاکیان ایرج میرزا
شیره یعنی یک بیابان بی کسی
شیره یعنی یک نخود دلواپسی
شعر تریاکی
هر که زد یک بست از آن پرواز کرد
شیره ی تریاک ما اعجاز کرد
شعر طنز تریاکی
کاش راز تَل برایم فاش بود
کاش کلّ کهکشان خشخاش بود.
شعر برای تریاکی
تمام زندگیش طعم گس تریاک گرفته بود
لب جوی نشسته بود
سخت نفس می کشید
تکرار بود و تکرار
او آمد
عزرائیل هم بوی تریاک می داد
بوی تریاکهای غربت
شعر تریاک فروش صدام کرد
دلم در عشق تو بی باک باشد
شب دوری تو غمناک باشد
عسل از کنج لبهایت برایم
شبیه شیره تریاک باشه
متن شعر تریاک فروش
گر دل و جان تو را سکه و زر آرزوست
دم مزن و در خفا همدم تریاک باش
شعر ایرج میرزا در مورد تریاک
چراغعلی که مرد
دخترش از غصه دق کرد
و قسم خورده اش
تریاک خورد و جان سپرد
لیلی و مجنون را نمیدانم
اما ماجرای چراغعلی
در هر کوی و برزن این دیار
تکرار میشود
شعر درباره تریاک
وسوسه های فرار
تیغ و تریاک و طناب
بازگشتن و سکوت
چشمها زخمی خواب
شعر منم تریاک
دوش مغز ما به ناگه هنگ کرد
یاد تریاک و حشیش و بنگ کرد
همچو معتادان توهم را چشید
تا سپیده آنچه گفتم ترک کرد
شعر در مورد تریاک
به روی دستمون تریاک مونده
بریم معتاد را از چین بیاریم
شعر طنز در مورد تریاک
در دود و دم آغشته گردیده
تریاک همسر ، دخترش بنگ است
شعر درباره تریاک
مصرفش را بهینه باید کرد
هِر و تریاک و شیره یا که حشیش
شعری در مورد تریاک
شارژ می گردد آخر هر ماه
سهم تریاک نشئگان ملنگ
شعر طنز درباره تریاک
در دود و دم آغشته گردیده
تریاک همسر ، دخترش بنگ است
شعر درباره تریاک
به روی دستمون تریاک مونده
بریم معتاد را از چین بیاریم
شعری درباره تریاک
مصرفش را بهینه باید کرد
هِر و تریاک و شیره یا که حشیش
شعر درباره ی تریاک
((گرم که نیش زنی به که دیگرم تریاک))
قسم به خاک بگویم که خاک پای تو ام
شمیم بوی بهاری حسود دامت لیک
فدای نام تو و دانی ام سزای تو ام
شعر ایرج میرزا درباره تریاک
در دل چو کجیست روی بر خاک چه سود
چون زهر به دل رسید تریاک چه سود
شعر تریاک
زهرست گناه و توبه تریاک وی است
چون زهر به جان رسید تریاک چه سود
شعر تریاک ایرج میرزا
هم چو فاروق زهر نوشم من
زانکه تریاک میفرشم من
شعر تریاک نصرت رحمانی
زمانی همی بار زهر آورد
زمانی ز تریاک بهر آورد
شعر تریاکی
ندانی که تریاک چشم گوزنان
ز دندان هیچ اژدهائی نیابی
شعر تریاک فروش
افعی اگرچه سر زهر گشت
خوردن افعی همه تریاک شد
شعر تریاک فروش نگام کرد
فقعی کاری از دکان غمش
همچو تریاک از خزانه خورم
شعر تریاک نصرت
زهر قهر عدو هلاکش کرد
فقد تریاک دردناکش کرد
شعر تریاک از ایرج میرزا
زهی خاک درت تریاک اعظم
طفیلی وجودت کل عالم
شعر تریاک ایرج میرزا
زهر است مزاج چار عنصر
امید خلاص ازو چو تریاک
شعر تریاک
زهی شرعت ورای هفت افلاک
تو کردستی بحکمت زهر، تریاک
شعر تریاکیان ایرج میرزا
کجا او راشناسی اندرین بحر
که تریاک تو آمد جملگی زهر
شعر تریاکی
اگر بود وجودت پاک داری
حقیقت زهر را تریاک داری
شعر طنز تریاکی
حقیقت زهر کن تریاک معنی
که تا اینجا تو باشی پاک معنی
شعر برای تریاکی
وصال عاشقان در خاک باشد
حقیقت زهر را تریاک باشد
شعر تریاک فروش صدام کرد
بود تریاک جان من لبانت
همان خورشید بخت من رخانت
متن شعر تریاک فروش
بنوش مهرش ار پیوند گیرد
دهد خاصیت تریاک افیون
شعر ایرج میرزا در مورد تریاک
تریاک مجرب است خاکش
اکسیر وجود عشق پاکش
شعر درباره تریاک
لطف کن تا ببینم آن معجون
شهدش افزون تر است یا تریاک
شعر منم تریاک
قهر او بی ستم برانگیزد
فعل زهر از طبیعت تریاک
شعر در مورد تریاک
از نشاط زمانه تو خجل
نشئه روز اول تریاک
شعر طنز در مورد تریاک
بدعا میرود کنون که دهد
خصم را زهر و دوست را تریاک
شعر درباره تریاک
دل خستگان را بی طلب تریاک ها بخشی ز لب
محروم چون ماند ای عجب خاقانی از تریاک تو
شعری در مورد تریاک
تریاک زهر خوبان سیمست و من ندارم
درمان درد عاشق صبرست و من زبونم
شعر طنز درباره تریاک
شب شد، به مستان اندکی تریاک بیداری بده
رندان سیکی خواره را گر ساغری داری، بده
شعر درباره تریاک
در این باغ کش میوه زهرست یکسر
چه تریاک بهتر ز کوتاه دستی؟
شعری درباره تریاک
در جهان هر چه حکمت و ریوست
همه تریاک زهر این دیوست
شعر درباره ی تریاک
به هیچ داروی و تریاک برنیارد خاست
ز خاک جز که به آواز صور در محشر
شعر ایرج میرزا درباره تریاک
زهر آسیب زمانه نکند هیچ خلل
هر کرا خدمت درگاه تو تریاک بود
شعر تریاک
آن زهر زمانه را چو تریاک برفت
او رفت و سعادت از جهان پاک برفت
شعر تریاک ایرج میرزا
از خوردن آن زهر نمی نالد دل
ازمنت تریاک خسان می نالد
شعر تریاک نصرت رحمانی
توان به بیکسی ایمن شد از مضرت دهر
سموم حادثه را بخت تیره تریاک است
شعر تریاکی
ضرر و نفع جهان است بنسبت ورنه
زهر در عالم خود صاحب تریاک خود است
شعر تریاک فروش
برفع تلخی ایام باید خون دل خوردن
مگر صهبا خمار وهم این تریاک بنشاند
شعر تولدت مبارک دخترم
بی آن که بوی تو مستم کند
تا ده می شمارم
انگشتانم گرد کمرگاه مدادم تاب می خورند
و ترانه ای متولد می شود
که زاده ی دست های توست
شاعرم
به از تو سرودن معتادم
شعر در مورد تریاک
- ۹۷/۰۷/۰۵